مسئولیت واقعی اجتماعی در عصر بحران

ببابک توکلی
۱۳ مرداد ۱۴۰۴
۱۷ دقیقه
سلامت
مسئولیت واقعی اجتماعی در عصر بحران

فراتر از شعار: مسئولیت اجتماعی واقعی در عصر بحران چیست؟

تصور کنید در یک شب طوفانی، محله ای دچار قطعی برق و آتش سوزی ناگهانی می شود. صدای فریاد کمک بلند است اما بسیاری از همسایه ها پشت پنجره ها فقط تماشا می کنند. هر کس منتظر است دیگری قدمی بردارد. در همین حین، یک جوان شجاع با یک کپسول آتش نشانی کوچک از خانه اش بیرون می آید و با فریاد از دیگران هم کمک می خواهد. به محض اینکه او اقدام می کند، چند نفر دیگر نیز به او ملحق می شوند و با همکاری هم آتش را خاموش می کنند. این صحنه ساده نشان می دهد که تفاوت میان شعار و عمل چیست؛ اینکه چگونه بی عملی افراد می تواند به رنج جمعی منجر شود، و برعکس اقدام مسئولانه ی حتی یک فرد می تواند منبع نجات و تغییر برای همه باشد. در دنیای امروز که با جنگ ها، ناامنی ها و بحران های روانی و اخلاقی دست به گریبان است، مفهوم مسئولیت اجتماعی واقعی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. در ادامه، با نگاهی علمی و تحلیلی و با الهام از نمونه های واقعی، بررسی می کنیم که مسئولیت پذیری اجتماعی حقیقی چیست و هر فرد چگونه می تواند نقشی فراتر از شعار در بهبود جمعی ایفا کند.

تعریف مسئولیت اجتماعی فراتر از کلیشه ها

مسئولیت اجتماعی واقعی مفهومی فراتر از برنامه های تبلیغاتی یا پست های پر زرق و برق شبکه های اجتماعی است. در یک تعریف ساده، مسئولیت اجتماعی یعنی تعهد آگاهانه ی هر فرد نسبت به اثر رفتار خود بر دیگران و تلاش برای بهبود زندگی جمعی. این مفهوم برخلاف تصور رایج، صرفاً انجام چند کار خیر یا رعایت ظواهر اخلاقی نیست. بلکه به پذیرفتن نقش هر کس به عنوان عضوی از جامعه اشاره دارد.

به بیان جامعه شناسان مسئولیت اجتماعی در نقطه مقابل بی تفاوتی قرار دارد؛ یعنی هرگاه مشکلی در جامعه پدید آید فرد مسئولیت پذیر وظیفه ی خود می داند در رفع آن مشارکت مؤثر داشته باشد. چنین نگاهی با شعار دادن تفاوت بنیادین دارد؛ چرا که در این رویکرد، فرد خود را بخشی از راه حل می بیند نه یک ناظر بیرونی جالب این جاست که شاید خیلی ها تصور کنند این حرف ها شعاری بیش نیست اما مطالعات تطبیقی نشان می دهد کشورهایی که شهروندانشان این حس مسئولیت را درونی کرده اند، بسیار سریع تر پیشرفت کرده و از بحران ها عبورکرده اند. در حقیقت، مسئولیت اجتماعی واقعی زمانی محقق می شود که حس تعهد نسبت به دیگران به سبک زندگی و بخشی از ارزش های فرد تبدیل شود؛ به گونه ای که نتوان شانه خالی کردن از زیر بار مشکلات جامعه را توجیه کرد. چنین فردی حتی اگر کسی بالای سرش نباشد، به خاطر وجدان و ارزش های درونی، دست به اقدام مسئولانه میزند.

البته تفاوت مسئولیت اجتماعی با تصورات کلیشه ای در این است که اولی نیازمند اقدام عملی است. بسیاری از افراد و سازمان ها ممکن است درکلام از «مسئولیت اجتماعی» دم بزنند، اما صرف گفتن کافی نیست. پژوهشگران حوزه ی مدیریت معتقدند که وعده های زیبا باید با عمل همراه شود، در غیر این صورت به بی اعتمادی مردم می انجامد. برای مثال، یک شرکت یا فرد ممکن است همایش ها و کمپین های پرخرج ترتیب دهد و شعار نوع دوستی سر دهد، اما اگر در واقعیت رفتار او مبتنی بر منافع جمعی نباشد، اینها چیزی جز نمایش نخواهد بود. مسئولیت پذیری اجتماعی حقیقی یعنی پاسخ گو بودن در برابر آثار تصمیم ها و رفتارها بر جامعه - خواه این اثر مثبت باشد یا منفی. به قول یک تعریف: «مسئولیت پذیری یعنی تصمیم و رفتار آگاهانه فرد که با هدف بهبود خود و یا کمک به دیگران انجام می گیرد» . چنین رویکردی خود به خود نیازمند ترک راحت طلبی و ورود به میدان عمل است. پس در یک کلام، مسئولیت اجتماعی فراتر از شعار آن است که هر کس از خود بپرسد: «در برابر مشکلات اطرافم چه کاری از دست من بر می آید؟» و سپس برای انجام آن پا پیش بگذارد.

تأثیر بی عملی فردی در ایجاد رنج جمعی

یکی از جنبه های مهم مسئولیت اجتماعی درک این نکته است که بی عملی یا انفعال ما چگونه میتواند به رنج و بحران جمعی دامن بزند. تاریخ و علم روان شناسی اجتماعی پر از مثال هایی است که نشان می دهد هنگامی که افراد مسئولیت را به گردن هم می اندازند فاجعه رخ می دهد پدیده ای به نام «اثر تماشاگر» در روان شناسی اجتماعی دقیقا به همین موضوع اشاره دارد: هرچه تعداد تماشاگران یک واقعه اضطراری بیشتر باشد، احتمال این که کسی پیش قدم شود و کمک کند کمتر می شود. دلیلش این است که در جمع های بزرگ هر فرد تصور می کند دیگری اقدام خواهد کرد و در نتیجه هیچ کس کاری نمی کند. این پخش شدن احساس مسئولیت میان جمع، اگر کنترل نشود می تواند بسیار خطرناک باشد.

برای نمونه، ماجرای معروف کیتی جنویس در دهه ۶۰ میلادی اغلب به عنوان نمادی از اثر تماشاگر ذکر می شود. کیتی جنویس دختر جوانی بود که نیمه شبی در نیویورک مورد حمله یک مهاجم قرار گرفت و ۳۰ دقیقه تمام فریاد کمک سرداد. ده ها نفر از همسایه ها صدای او را شنیدند و حتی چراغ ها را روشن کردند، اما طبق گزارش ها حداقل ۳۸ نفر هیچ اقدامی نکردند؛ حتی یک نفر پلیس را خبر نکرد و در نهایت آن دختر جلوی چشمان نظاره گران بی تفاوت به قتل رسید . انتشار خبر این حادثه جامعه علمی را به شدت تکان داد و باعث شد روان شناسان به طور جدی تر مکانیسم های بی عملی در جمع را بررسی کنند .

نتیجه این تحقیقات روشن بود: انفعال و سکوت ما در برابر مشکلات، می تواند خود بزرگترین عامل تداوم آن مشکلات باشد. به بیان دیگر، هر جا «آتش» بحران شعله ور شده، اگر هر کس منتظر دیگری بماند، آن آتش گسترش می یابد و همه را می سوزاند.

این واقعیت را می توان در ابعاد بزرگتر اجتماعی نیز دید. فرض کنیم با بحران هایی نظیر تخریب محیط زیست، فساد یا خشونت در جامعه روبه رو هستیم اگر اکثریت افراد بگویند« به من ربطی ندارد» یا «دیگران باید فکری بکنند» چه اتفاقی می افتد؟ بدون تردید، انباشت این بی مسئولیتی های فردی منجر به فاجعه جمعی می شود. مفهوم شناخته شده «تراژدی منابع مشترک» در اقتصاد و بوم شناسی نیز بیان می کند که وقتی هر کس فقط منفعت شخصی کوتاه مدت خود را در یک منبع عمومی در نظر بگیرد، در نهایت همه متضرر خواهند شد . مصداق آن را در موضوعاتی مثل بحران آب، آلودگی هوا یا حتی همه گیری بیماری ها دیده ایم؛ اگر هر فرد مسئولیت رفتار خود (مثلاً مصرف درست آب، آلوده نکردن محیط یا رعایت بهداشت) را نپذیرد، پیامد جمعی می تواند گریبان همه را بگیرد.

بنابراین بی عملی فردی تنها یک ضعف اخلاقی شخصی نیست، بلکه آتش بیاری به معضل جمعی است. برعکس، هر کجا جامعه ای توانسته از سد مشکلات بزرگ عبور کند رد پای شهروندانی دیده می شود که از لاک خود بیرون آمده و دست به کار شده اند. تحلیل جامعه شناسان نشان می دهد یکی از حلقه های مفقوده در کشورهای در حال توسعه، همین عدم پذیرش مسئولیت اجتماعی از سوی تک تک افراد است که مانع رشد و حل مشکلات می شود . به بیان صریح، اگر امروز با معضلی در محیط زندگی مان مواجهیم، یا خود ما، بخشی از راه حل هستیم یا بخشی از مشکل. انتخاب با ماست که نظاره گر خاموش باشیم یا مسؤولیت را بردوش بگیریم و اقدام کنیم.

نقش اضطراب، ترس و انفعال در کاهش مسئولیت پذیری

درک و پذیرش مسئولیت اجتماعی اگرچه از منطق و وجدان نشأت می گیرد، اما در عرصه عمل با موانع روانی گوناگونی روبه رو است. اضطراب، ترس و احساس ناتوانی از جمله عواملی هستند که می توانند حس مسئولیت پذیری را در افراد تضعیف کنند. هنگامی که انسان ها با بحران ها یا خطرات بزرگ مواجه می شوند واکنش طبیعی مغز می تواند «گریز یا ستیز یا انجماد» باشد. بسیاری از ما در مواجهه با اخبار جنگ، ناامنی یا مشکلات عظیم، ممکن است دچار فلج عاطفی شویم و به خود بگوییم «کاری از دست من برنمی آید». این حالت همان چیزی است که روان شناسان آن را درماندگی آموخته شده می نامند؛ یعنی وقتی فرد بر اثر مواجهه مکرر با چالش های خارج از کنترل، کم کم باور می کند که تلاش هایش بی فایده است و دست از کوشش می کشد . تحقیقات نشان داده اند که تجربه استرس یا تروما می تواند افراد را به این باور برساند که کنترل کمی بر وضعیت دارند و در نتیجه انگیزه اقدام را از دست بدهند . مثلا در شرایط بحرانی اقتصادی یا اجتماعی، ممکن است برخی افراد دچار این احساس شوند که «هر کاری کنیم اوضاع درست نمی شود» و بنابراین ترجیح می دهند کنار بکشند. این احساس ناتوانی و انفعال اگر به صورت جمعی گسترش یابد قاتل مشارکت اجتماعی خواهد بود.

از سوی دیگر، ترس می تواند دایره همدلی و حس مسئولیت ما را محدود کند. مطالعات نوروساینس اجتماعی جالبی در این زمینه انجام شده است. برای نمونه، پژوهشی در دانشگاه اکستر نشان داد زمانی که افراد در معرض تصاویر ترسناک قرار می گیرند، میزان همدلی آن ها نسبت به رنج افراد «بیگانه» یا خارج از گروه خودی به طور محسوسی کاهش می یابد. به بیان ساده تر، ترس می تواند ما را به سمت قبیله گرایی سوق دهد و کاری کند که فقط به فکر خود و اطرافیان نزدیکمان باشیم و درد و مشکلات سایرین را نادیده بگیریم . حتماً شما هم دیده اید در زمان هایی که جامعه با ناامنی یا تنش روبه رو می شود، برخی افراد به جای همکاری، منزوی تر می شوند یا حتی دیگران را مقصر می دانند. این یک سازوکار دفاعی ذهن است که می خواهد با محدود کردن حوزه نگرانی ها، از شدت استرس بکاهد. اما پیامد منفی آن کاهش حس همبستگی و مسئولیت پذیری جمعی است. مثلا در میانه یک بحران، ترس می تواند موجب شود که افراد نیازمند کمک را «دیگری» فرض کنیم و بگوییم «مشکل خودشان است» در حالی که اگر آرامش داشته باشیم و بر ارزش های اخلاقی تمرکز کنیم، در می یابیم که رنج هر انسان به همه ما مربوط است.

نکته مهم دیگر اضطراب و فرسودگی ناشی از اخبار بد مداوم است.

ما در عصر انفجار اطلاعات و شبکه های اجتماعی زندگی می کنیم و هر روز بمباران خبری می شویم. مواجهه دائم با اخبار ناگوار - از جنگ و بیماری گرفته تا فساد و فجایع زیست محیطی – می تواند ما را دچار حالتی کند که روان شناسان آن را خستگی همدلی یا کرختی اخلاقی می نامند. در این وضعیت، ذهن برای حفاظت از خود، به نوعی بی حسی روی می آورد؛ چون تصور می کند تحمل این همه درد و رنج را ندارد. فرد ممکن است هنوز از نظر وجدانی معتقد به ارزش های انسانی باشد، اما به دلیل فرسودگی روانی، عملاً کاری انجام ندهد. این جاست که آگاهی و آموزش می تواند دخالت کند. اگر بدانیم که چنین مکانیزم هایی در مغز ما وجود دارد، می توانیم آگاهانه با آن مقابله کنیم؛ مثلا با کم کردن مواجهه بیهوده با اخبار پراسترس یا پیوستن به گروه های همدل که به ما احساس قدرت و امید می دهند. در نهایت، برای فائق آمدن بر ترس و اضطراب فلج کننده، یادآوری این حقیقت کلیدی لازم است که اقدام هر چند کوچک ما، بهتر از انفعال کامل است. هر یک شمع کوچکی که در تاریکی روشن کنیم از تاریکی می کاهد. در بخش بعد خواهیم دید که چگونه این حقیقت حتی به صورت علمی نیز ثابت شده است.

چگونه هر فرد می تواند منبع تغییر باشد


شاید این پرسش پیش بیاید که« یک فرد تنها چه تأثیری می تواند داشته باشد؟» علم و تجربه پاسخ روشنی به این سوال دارند فرد فرد ما می توانیم آغازگر موج های بزرگ تغییر باشیم. نظریه سیستم های پیچیده در علوم اجتماعی نشان می دهد که جامعه مانند یک شبکه در هم تنیده است؛ رفتار یک نفر می تواند بر دیگران اثر بگذارد و به صورت زنجیروار گسترش یابد، درست مانند افتادن اولین مهره دومینو یا بال زدن پروانه ای که طوفانی را در سوی دیگر جهان موجب می شود. این استعاره ها اکنون دیگر صرفاً شاعرانه نیستند، بلکه شواهد تجربی از نقطه های عطف و آثار موجی رفتار فردی پشتیبانی می کنند. حضرت مولانا می فرماید:

تومگو همه به جنگند و ز صلح من چه اید

تویکی نه ای هزاری تو چراغ خود بیفروز

این بیت شعر دقیقا به همین نکته اشاره دارد که هر کدام از ما در واقع خود جامعه هستیم و هر تعییر و اقدامی در ما بر کل جامعه اثر می گذارد.

به عنوان نمونه پژوهش های اخیر در دانشگاه پنسیلوانیا نشان داده که اگر حدود ۲۵ % از افراد یک جامعه کوچک به طور پایدار بر تغییر یک هنجار نادرست پافشاری کنند، آن هنجار غالب می تواند دگرگون شود. در یک آزمایش مشهور، گروهی تلاش کردند فرهنگ صحبت کردن در یک انجمن آنلاین را تغییر دهند؛ زمانی که تعداد افراد معتقد به تغییر کمتر از یک چهارم بود، موفق نشدند، اما همین که اقلیت پایبند به تغییر به حد ۲۵ % رسید، به طور ناگهانی اکثریت همراه شدند. جالب آن که در یکی از موارد، فقط یک نفر اضافه باعث گذر از این نقطه عطفت و موفقیت جنبش شد. به بیان محققان گاهی حضور یک فرد مصمم می تواند مرز بین شکست و پیروزی در تغییرات جمعی باشد .

این یافته از نظر ریاضی و اجتماعی بسیار الهام بخش است: یعنی لازم نیست حتماً ۵۰ یا ۶۰ درصد مردم همسو شوند تا اصلاحی رخ دهد؛ گاهی اقلیت کوچک اما مصمم جرقه تحول را می زند.

نمونه هایی مانند جنبش های دانش آموزی برای آب و هوا ( Fridays for Future) نشان می دهند که چگونه ابتکار یک فرد یا گروه کوچک می تواند به سرعت به موجی جهانی بدل شود. دانش آموزان با شعار «سیاره دیگری وجود ندارد» خواستار عمل در برابر بحران اقلیمی شدند - حرکتی که از یک نوجوان آغاز شد و با مسئولیت پذیری همسالانش فراگیر شد.

از منظر علوم اعصاب اجتماعی نیز شواهدی در تأیید قدرت سرایت رفتار وجود دارد. تحقیقات پروفسور نیکلاس کریستاکیس و جیمز فاولر نشان داده که رفتارهای اجتماعی (چه مثبت مانند همکاری، چه منفی مانند تقلب) می توانند تا سه سطح رابطه در شبکه های انسانی گسترش پیدا کنند. برای مثال، اگر شما امروز به فرد غریبه ای کمک کنید، نه تنها او احتمالاً دفعه بعد به فرد دیگری کمک خواهد کرد، بلکه آن فرد سوم هم از این زنجیره تأثیر می پذیرد. یک عمل مهربانانه می تواند به سه عمل و نه عمل تبدیل شود . به همین شکل، رفتارهای خودخواهانه نیز مسری است. بنابراین هر حرکت ما همچون سنگ ریزه ای در برکه اجتماع است که موج هایی ایجاد می کند. دانشمندان این پدیده را سرایت اجتماعی (Social Contagion )می نامند.

در این چارچوب، یک فرد آگاه و مسئول می تواند نقش «عامل عفونی مثبت» را بازی کند و ارزش های خوب را در اطرافیان پخش کند. به تعبیر پژوهشگران، تغییرات کوچک رفتاری در یک شبکه اجتماعی می تواند تجمع کرده و به تغییرات بزرگ در کل گروه بینجامد . نکته مهم آن است که همان طور که ویروس ها در شبکه روابط منتشر می شوند ایده ها و کنش ها نیز انتشار می یابند. پس واقعاً هر کدام از ما می توانیم آغازگر یک اپیدمی مثبت در جامعه خود باشیم.

شاید یکی از زیباترین نمونه های تاریخی ماجرای روزا پارکس در جنبش حقوق مدنی آمریکا باشد. وقتی این زن سیاه پوست در دهه ۵۰ میلادی از جای خود در اتوبوس برای یک سفید پوست بلند نشد و به ناعدالتی «نه» گفت، خودش گمان نمی کرد که جرقة یک نهضت بزرگ را زده باشد. اما اقدام شجاعانه او الهام بخش صدها و هزاران نفر دیگر شد و در نهایت به تغییر قانون تبعیض آمیز انجامید. در روزگار معاصر خودمان نیز نمونه کم نداریم؛ جنبش دانش آموزی علیه تغییرات اقلیمی ، تنها با اعتصاب مدرسة یک دختر ۱۵ ساله (گرتا تونبرگ) در سوئد شروع شد و ظرف یک سال میلیونها نفر را در سراسر جهان بسیج کرد. یا در کشور خودمان هر زمان یک نفر با پشتکار برای حل مشکلی اجتماعی پیش قدم شده (مثلاً راه اندازی یک کمپین کمک به نیازمندان، حفاظت از محیط زیست محلی یا مبارزه با آسیب های اجتماعی) رفته رفته موجی از مشارکت شکل گرفته است. این ها همه گواه آن است که نباید اثر فرد را دست کم گرفت. هر فرد می تواند منبع تغییر باشد می تواند چراغی باشد؛ کافی است ایمان داشته باشیم که اقدام ما مهم است، حتی اگر در مقیاس کوچک. سیستم های اجتماعی آستانه هایی دارند که با رسیدن به آن تغییر کیفی رخ می دهد - و آستانه ها غالباً نزدیک تر از چیزی هستند که تصور می کنیم. پس یک نفر اضافه شدن به جمع مسئولیت پذیران، یک قدم کوچک دیگر، شاید همان چیزی باشد که جامعه را از وضعیت بحرانی به وضعیت سالم منتقل کند.

فرهنگ «با هم برای هم»: یک مدل بومی برای مسئولیت اجتماعی

مسئولیت پذیری اجتماعی اگرچه یک مفهوم جهانی است اما ریشه در فرهنگ های بومی هر جامعه هم دارد در فرهنگ ما ایرانیان، سنت ها و ارزش های بسیاری وجود دارند که بر همبستگی، نوع دوستی و همکاری تأکید می کنند - چیزی که می توان آن را با عبارت زیبای «با هم، برای هم» خلاصه کرد. نگاه کنیم به ادبیات کلاسیک خودمان: سعدی شیرازی هفت قرن پیش گفت «بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش از یک گوهرند»؛ یعنی تمام انسان ها به سان اندام های یک بدن به هم پیوسته اند. پیام این شعر چیزی جز مسئولیت متقابل انسان ها نیست. سعدی در ادامه با صراحت می گوید: اگر روزگار بر یک عضو از این پیکر دردی وارد کند، سایر اعضا قرار و آرام نخواهند داشت. او بر ارزش هایی چون مهربانی، کمک به دیگران و احترام به انسانیت تأکید می کند. به بیان دیگر از دید فرهنگ ایرانی - عرفانی درد یک انسان باید درد همه باشد و این یعنی همدلی و مسئولیت پذیری. سعدی این مفهوم را چنان عمیق بیان کرده که بیت مشهورش امروز بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده و به عنوان شعار وحدت بشری از آن یاد می شود . پس ما میراث دار فرهنگی هستیم که در تار و پود آن، اندیشة «با هم برای هم» جای دارد.

داوطلبانی که بی چشمداشت به یاری کودکان محروم می روند، نمونه ای الهام بخش از فرهنگ «با هم، برای هم» در عمل هستند. لبخند یک جوان داوطلب در کنار کودکان نشان می دهد که چگونه خدمت به دیگران نه تنها موجب بهبود زندگی آن ها می شود، بلکه حس شادی و معنا را برای خود فرد نیز به ارمغان می آورد.

این فرهنگ را در عمل جامعه خود نیز مشاهده کرده ایم. هر زمان بلایای طبیعی یا بحران های ملی پیش آمده مردم ما نشان داده اند که رویکردشان با هم برای هم است. به عنوان مثال، پس از زلزله کرمانشاه در سال ۱۳۹۶ موج عظیمی از مشارکت مردمی شکل گرفت؛ داوطلبانی از سراسر کشور - پیر و جوان، زن و مرد - به سوی مناطق زلزله زده شتافتند و هر کس در حد توان به کمک پرداخت. طبق گزارش ها، داوطلبان از تمام استان ها حضور فعال داشتند و اقشار و سازمان های مختلف وارد میدان شدند و اقدام به کمک کردند . این سطح از همبستگی و مسئولیت پذیری، سرمایه اجتماعی گران بهایی است که شاید کمتر جایی نظیرش را بتوان یافت یا در جریان همه گیری کرونا، گروه های مردمی بسیاری به یاری کادر درمان و خانواده های آسیب دیده آمدند؛ از تولید ماسک و توزیع غذا گرفته تا ضدعفونی معابر توسط جوانان محلات. تمام این ها نشان می دهد فرهنگ با هم بودن و تعاون در جامعه ما زنده است، هر چند ممکن است گاهی در روزمرگی ها کمرنگ شود.

از منظر انسان شناسی فرهنگی، می توان گفت جامعه ما رگه های پررنگی از نگرش جمع گرایانه دارد. و صفت هایی چون بخشندگی، قابل اعتماد بودن و توجه به نیاز دیگران ارزش محسوب می شود. این دقیقاً همان چیزی است که ما در ضرب المثل ها و حکایت های قدیمی خود داریم؛ قهرمانان مردمی ما کسانی بوده اند که دستگیر دیگران باشند. حتی مفاهیم مذهبی مانند وقف، صدقه، انفاق همه بر «از خود گذشتن برای اجتماع» تأکید دارند.

البته نباید ایده آل انگاری کرد؛ در کنار این روحیه های عالی کاستی های فرهنگی هم داریم. مثلا بی اعتمادی اجتماعی یا فردگرایی منفی (یعنی فقط به فکر خود بودن) در دهه های اخیر می توانند آسیب زا باشند. اما راه اصلاح همین است که میراث های مثبت فرهنگی خود را تقویت کنیم. ما مدل های بومی متعددی برای مسئولیت اجتماعی داریم: سنت تعاون عشایری، فرهنگ همسایگی و صله رحم، انجمن های خیریه مردمی و غیره. چالش عصر جدید آن است که این ارزش های سنتی را با علوم و نیازهای روز پیوند بزنیم؛ مثلاً از ظرفیت شبکه های اجتماعی برای ترویج همان روحیه «باهم برای هم» بهره ببریم. تجربه نشان داده هرجا مردم ما حس کرده اند «کار، کار خودمان است» و نباید منتظر نهادهای رسمی ماند، موفقیت های چشمگیری حاصل شده. بنابراین، برای تحقق مسئولیت اجتماعی واقعی، لازم است دوباره به خویشتن فرهنگی خویش رجوع کنیم و با زبان و ابزار امروز آن را به کار گیریم. فرهنگ ما به ما می آموزد که سعادت فردی و جمعی از هم جدا نیستند؛ خوشی و آرامش من در گرو خوشی و آرامش همسایه و هم وطن و هم نوع من است. اینجاست که شعار «با هم، برای هم» از یک لفظ قشنگ به یک نقشه راه برای جامعه تبدیل می شود.

راهکارهای عملی برای تقویت مسئولیت پذیری در خانواده، سازمان و جامعه

مسئولیت اجتماعی هنگامی به بهترین شکل محقق می شود که در سطوح مختلف - از خانواده گرفته تا سازمان ها و کل جامعه - نهادینه شود. در این بخش به چند راهکار کاربردی و قابل اجرا در هر یک از این سطوح اشاره می کنیم:

. در خانواده: آموزش و تمرین مسئولیت پذیری باید از کانون خانواده آغاز شود. والدین می توانند با تقسیم نقشها و وظایف متناسب با سن و توانایی فرزندان این حس را در آن ها پرورش دهند که هر عضو در قبال رفاه و پیشرفت خانواده سهمی بر عهده دارد. مثلا سپردن کارهای کوچکی مثل مرتب کردن اتاق یا مراقبت از خواهر و برادر کوچکتر به کودکان، احساس مفید بودن و پاسخگویی را در آن ها تقویت می کند. نکته دیگر الگوی رفتاری بودن است؛ والدینی که خود در قبال سالمندان خانواده یا مشکلات محله احساس مسئولیت می کنند و اقدام عملی نشان می دهند (مثلاً در کارهای خیر مشارکت می کنند)، در واقع بهترین درس را به فرزندان می آموزند. همچنین خانواده ها در شرایط بحرانی باید انعطاف پذیری در نقش ها داشته باشند؛ پژوهش ها نشان داده خانواده هایی که هنگام فشار مثلاً بیماری یا بیکاری یکی از اعضا سایرین وظایف او را همدلانه بر عهده می گیرند و نقش ها را بازتعریف می کنند انسجام و آرامش بیشتری حفظ خواهندکرد.

پس محیط خانواده می تواند مدرسه مسئولیت پذیری باشد: با گفت وگو درباره مسائل جامعه در جمع خانوادگی، تشویق فرزندان به مشارکت در کارهای داوطلبانه و پرورش ارزش هایی چون همدردی و عدالت از سنین پایین.

پس محیط خانواده می تواند مدرسه مسئولیت پذیری باشد: با گفت وگو درباره مسائل جامعه در جمع خانوادگی، تشویق فرزندان به مشارکت در کارهای داوطلبانه و پرورش ارزش هایی چون همدردی و عدالت از سنین پایین.

. در سازمان ها و محل کار: سازمان ها (از کسب و کارها تا نهادهای دولتی) نقش بزرگی در نهادینه کردن مسئولیت اجتماعی دارند. مسئولیت پذیری سازمانی یعنی فراتر رفتن از سود محوری صرف و در نظرگرفتن تأثیر تصمیمات سازمان بر ذی نفعان، جامعه و محیط زیست . شرکت ها می توانند با اتخاذ سیاست های مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR) به این هدف دست یابند. برای مثال، تشویق کارمندان به مشارکت در امور خیریه یا خدمات داوطلبانه، رعایت شفافیت و اخلاق در کسب و کار، کاهش ضایعات و آلودگی های زیست محیطی تولیدی شرکت، و حمایت از حقوق جامعه محلی اطراف خود، همگی اقداماتی در چارچوب مسئولیت اجتماعی اند. یک شعار راهبردی در این زمینه این است که « CSR صرفاً انجام کارهای خوب نیست، بلکه خوب انجام دادن کارهاست». یعنی سازمان ها مسئولیت اجتماعی را نه یک پروژه روابط عمومی، بلکه جزئی از فرآیندهای اصلی خود ببینند. مدیران می توانند اهداف پایدار و انسان، دوستانه را در مأموریت سازمان بگنجانند و عملکرد کارکنان را نیز بر اساس اثر گذاری اجتماعی شان ارزیابی کنند خوشبختانه بسیاری از برندهای معتبر جهانی و حتی برخی شرکت های ایرانی به این سمت حرکت کرده اند که مثلاً در بحران ها کنار مردم باشند و بخشی از منابع خود را به حل مشکلات اجتماعی اختصاص دهند. فرهنگ سازمانی نیز اهمیت دارد؛ محیط کاری که همکاری تیمی، مشارکت و پاسخگویی را ارزش بداند، کارکنانی پرورش می دهد که در جامعه هم اینگونه رفتار می کنند همچنین آموزش هایی درباره اخلاق حرفه ای، حقوق شهروندی و توسعه پایدار برای کارکنان می تواند چشم انداز آن ها را از منافع کوتاه مدت فردی به خیر بلندمدت جمعی گسترش دهد.

. در جامعه و زندگی مدنی: هر شهروند می تواند در سطح جامعه به صورت فردی یا جمعی مسؤولیت پذیری خود را نشان دهد. یکی از ساده ترین راه ها عضویت در انجمن ها و گروه های داوطلبانه محلی است؛ از انجمن اولیا و مربیان مدرسه گرفته تا گروه های محیط زیستی، خیریه ها، NGOها و تیم های امداد محلی. این تشکل ها بستر بسیار خوبی برای تمرین کار جمعی و تقویت حس با همستانی هستند مطالعات نشان می دهد جوامعی که مشارکت مدنی فعالی دارند، در مواجهه با بحران ها موفق تر عمل می کنند و سرمایه اجتماعی بالاتری دارند. راهکار دیگر، تقویت فرهنگ مطالبه گری مسئولانه است؛ به این معنا که هر یک از ما در برابر کاستی های خدمات شهری، عملکرد مسئولین یا ناهنجاری های اجتماعی بی تفاوت نباشیم و از مجاری درست (مانند رسانه ها، نهادهای نظارتی، یا تریبونهای قانونی) خواستار بهبود اوضاع شويم. البته مطالبه گری نباید با پرخاشگری یا تخریب اشتباه شود؛ شهروند مسئول مشکلات را شناسایی و اول راه حلها را ارائه می کند و سپس پیگیری می نماید. افزون بر این، رعایت اخلاق شهروندی در زندگی روزمره جزئی از مسئولیت اجتماعی است: مثلا قانون مداری (احترام به قوانین راهنمایی، حفظ اموال عمومی)، یاری رساندن به همسایگان و افراد نیازمند در محل زندگی مشارکت در پاکیزه نگه داشتن کوچه و خیابان و ده ها رفتار ساده دیگر. اگر هر کس در این موارد نقش خود را ایفا کند خروجی جمعی آن شگفت انگیز خواهد بود.

. در بعد جهانی و محیط زیستی: امروزه مسئولیت اجتماعی تنها در مرزهای یک محله یا شهر یا کشور محدود نمی شود. ما شهروند یک دهکده جهانی و اعضای یک زیست بوم واحد نیز هستیم تغییرات اقلیمی آلودگی اقیانوس ها و انقراض گونه ها مسائلی هستند که همه بشریت در قبال آن مسئول است.

بنابراین، یک فرد مسئولیت پذیر تلاش می کند سبک زندگی پایدار داشته باشد: مصرف خود را بهینه و سبز می کند، در حد امکان از پلاستیک های یک بار مصرف استفاده نمی کند، به حفظ منابع طبیعی توجه دارد و این الگوها را به دیگران هم انتقال می دهد. چنین رویکردی همان چیزی است که مسئولیت زیست محیطی فردی نامیده می شود و در نهایت به نفع کل بشریت است . هر کدام از ما با تصمیم های خرید روزانه، با نوع رفت و آمد (خودرو شخصی یا حمل و نقل عمومی)، با الگوی تفکیک زباله و ... می توانیم یا به بحران زمین دامن بزنیم یا بخشی از راه حل باشیم. مسئولیت جهانی همچنین به معنای حساس بودن نسبت به رنج انسان ها در سایر کشورها نیز هست- مشارکت در کمپین های بشر دوستانه بین المللی، حمایت از صلح و حقوق بشر و .... از این جنس اند. چنین نگرشی ادامه منطقی همان شعر سعدی است که مردم جهان را اعضای یک پیکر دید. امروز بیش از هر زمان دیگری سرنوشت ما به سرنوشت دیگران گره خورده است؛ پس اخلاقاً و عملاً مسئولیم که جهانی بهتر بسازیم.

در پایان، بر یک نکته باید تأکید کرد: مسئولیت اجتماعی واقعی سفری است که از درون فرد آغاز می شود. شاید ساده ترین تمرین این باشد که هر یک از ما در برابر هر مشکلی که مشاهده می کنیم، به جای سرزنش دیگران یا صرفاً بیان تأسف، از خود بپرسیم «سهم من چیست؟ چه اقدامی - هر چند کوچک - از دست من بر می آید؟» این پرسش اگر به عادت تبدیل شود، جامعه ای متحول خواهیم داشت. تربیت نسل جدید بر همین اساس، امیدبخش آینده ای خواهد بود که در آن به جای شهروندان منفعل با انگشت های اشاره به سوی یکدیگر، شهروندانی فعال با دستانی در کار و چشمانی نگران هم نوع خواهیم داشت. چنین جامعه ای در برابر هر بحرانی واکسینه است. بیایید از همین لحظه تصمیم بگیریم که فراتر از شعار حرکت کنیم؛ که هر کداممان چراغی برداریم و گوشه ای از تاریکی را روشن کنیم. بدون شک، وقتی میلیون ها چراغ کوچک روشن شود، تاریکی رنگ خواهد باخت. این است معنای واقعی «با هم برای هم» .

منابع و مراجع:


1. هانیل لانگ - نقل از وب سایت هیرا تعریف مسئولیت اجتماعی

2. سعيد معيدفر - روزنامه پنجره ایرانیان: « ... بیایید ببینیم هر کدام چه مسئولیتی داریم... چرا همیشه عادت کرده ایم مسئله را به دوش دیگری بیندازیم...»

3. اثر تماشاگر - ویکی پدیا: توضیح نظریه و مثال حضور جمع و کاهش احتمال کمک

4. گزارش ماجرای کیتی جنویس - ویکی پدیا «... حداقل ۳۸ نفر ... حتی یک نفر هم به پلیس زنگ نزد...»

5. مفهوم تراژدی منابع مشترک - سایت نقد اقتصاد سیاسی: پیامد بی توجهی فردی به منافع جمع

6 .پژوهش ریچینز و همکاران (دانشگاه اکستر) - ژورنال Emotion: «ترس ناگهانی همدلی با درد گروه غیر خودی را کاهش می دهد و به قبیله گرایی دامن می زند »

7 .درماندگی آموخته شده - وب سایت :Very WellMind: «وقتی فرد احساس کنترل ندارد، بی عملی پیشه می کند و حتی فرصت های تغییر را نمی بیند. »

8. پژوهش دیمون سنتولا (ساینس ۲۰۱۸) - مدرسه آننبرگ پن: «با رسیدن اقلیت متعهد به حدود ۲۵ % تغییر هنجار گروه رخ داد؛ در یک آزمایش یک نفر اختلاف بین شکست و موفقیت بود. »

9. پژوهش فاولر و کریستاکيس (2010 PNAS) - گزارش نشنال جئوگرافیک: « هر عمل سخاوتمندانه فرد، سه نفر دیگر را نیز ترغیب کرد... یک عمل تبدیل به سه و سپس نه عمل شد.»

10 .همان منبع:« تأثیر رفتار سخاوتمندانه یا خودخواهانه تا سه سطح رابطه دورتر گسترش یافت و باعث اثر موجی شد.»

11. مرکز استکهلم - گزارش Social Tipping Dynamics PNAS 2020): «جنبش جمعه ها برای آینده یک نقطه عطف اجتماعی است که norms و رفتارها را جهانی تغییر داد... تغییرات کوچک می تواند به پیشرفت های بزرگ در مقیاس وسیع منجر شود.

12. وب سایت Very WellMind - فرهنگ جمع گرا : «در فرهنگ های جمع گرا ، افراد زمانی خوب محسوب می شوند که سخاوتمند، کمک کننده، قابل اتکا و متوجه نیاز دیگران باشند...»

13 وب سایت نشر نوین - مسئولیت پذیری خانوادگی پذیرش نقش ها و انجام وظایف متناسب با سن و توان هر فرد در قبال اعضای خانواده برای حفظ عملکرد صحیح خانواده ضروری است.»

14 همان منبع - مسئولیت پذیری سازمانی: «شرکت ها متعهد می شوند علاوه بر سودآوری اقتصادی، اثر مثبتی بر جامعه داشته باشند و به محیط زیست احترام بگذارند.»

15 همان منبع - مسئولیت زیست محیطی: «وظیفه فردی یا جمعی برای مراقبت از طبیعت و موجودات زنده که نهایتاً به نفع بشر است.»

16. خبرگزاری ایسنا – درس های زلزله کرمانشاه : «در زلزله کرمانشاه» داوطلبان از تمام کشور به ویژه (قزوین حضور داشتند و افراد و سازمان های مختلف وارد میدان کمک شدند.





نویسنده: بابک توکلی

استاد بابک توکلی مدرس و پژوهشگر سلامت جسم و جان است که سال‌ها تجربه عملی و آموزشی خود را با رویکردی نوآورانه و کاربردی ترکیب کرده است. او با تمرکز بر رشد ذهن، خودآگاهی و ارتقای کیفیت زندگی، به افراد کمک می‌کند تا توانمندی‌های درونی خود را کشف کنند و زندگی‌ای متعادل و آگاهانه بسازند.

نظرات (0)

در صورت تمایل شماره تماس خود را وارد کنید؛ منتشر نخواهد شد

۵۰۰ کاراکتر باقی مانده

هنوز نظری ثبت نشده است. اولین نفر باشید!

مقالات مرتبط

نادیده گرفتن هوش های احساسی  در نظام آموزشی و  اجتماعی؛ فریادی که بدن می زند
ذهنیت

نظام آموزشی و فرهنگی امروز با نادیده گرفتن هوش‌های احساسی، هنری و ارتباطی، تنها هوش تحلیلی و نمره‌محور را معیار ارزش‌گذاری قرار داده و بدین‌سان، بسیاری از افراد خلاق، همدل یا متفاوت را به حاشیه می‌راند. این سرکوب تدریجی، نه‌تنها روان بلکه بدن را نیز درگیر می‌کند؛ به‌گونه‌ای که دردهای مزمن، بی‌خوابی یا بیماری‌های بی‌علت، به زبان پنهان روحِ دیده‌نشده بدل می‌شوند. در این میان، تنها راه رهایی، بازگشت به خودِ اصیل و کشف ارزش‌مندیِ منحصر به‌فرد هر فرد است؛ مسیری که از پذیرش تفاوت‌ها، احیای خلاقیت و شنیدن صدای درونی آغاز می‌شود و با التیام روان و جسم ادامه می‌یابد.

۱۳ مرداد ۱۴۰۴
۱۵ دقیقه
ناتوانی در «نه» گفتن ریشه فروپاشی روان، روابط و بدن
خودشفابخشی

وقتی همیشه می‌گویی بله، بدن و روانت در سکوت فریاد می‌زنند. شاید وقت آن رسیده مرزها را دوباره معنا کنیم…

۱۳ مرداد ۱۴۰۴
۱۵ دقیقه
چگونه جامعه با تمرکز بر موفقیت حال دل انسان را نادیده می گیرد؟

آنجا که موفقیت فراوان است اما دل، آرام نیست... شاید زمان آن رسیده باشد نگاهی دیگر بیفکنیم.این مقاله، گفت‌وگویی‌ست با همان لحظه‌ها.

۱۳ مرداد ۱۴۰۴
۱۵ دقیقه