چگونه جامعه با تمرکز بر موفقیت حال دل انسان را نادیده می گیرد؟

ساختار جامعه ی مدرن و نگاه ابزاری به انسان
در جوامع مدرن امروزی، انسان اغلب به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف کلان اقتصادی و اجتماعی دیده می شود. از اصطلاحاتی مانند «سرمایه ی انسانی» یا «منابع انسانی» گرفته تا سیستم های بروکراتیکی که فرد را صرفاً یک شماره یا رزومه می بینند همگی حاکی از نگاهی ابزارگونه به انسان است.
در این نگرش، ارزش هر فرد بیش از هر چیز بر پایه ی بازدهی و کارآمدی او سنجیده می شود ، گویی انسان مهره ای در دستگاه عظیم تولید و بهره وری است که باید به حرکت چرخ های سیستم کمک کند. مدارس و نظام آموزشی نیز ناخواسته در خدمت چنین رویکردی قرار می گیرند؛ به جای پرورش خلاقیت و فردیت، بر تربیت نیروهای متخصص برای بازار کار تمرکز می کنند. در نتیجه، از همان کودکی به ما آموخته می شود که موفقیت یعنی تبدیل شدن به یک ابزار مفید: دانش آموزی با نمرات عالی، کارمندی با بهره وری بالا، و در نهایت چرخ دنده ای کارآمد در ماشین جامعه. این رویکرد ابزار انگارانه باعث می شود جنبه های انسانی تر وجود ما - احساسات، آرزوهای درونی، معنا و حال دل - کم رنگ یا حتی فراموش شوند.
این عقلانیت ابزاری حاکم بر عصر مدرن شاید ظاهراً موجب پیشرفت های فناورانه و رشد اقتصادی شده باشد، اما پیامد ناگوارش نادیده گرفتن ماهیت انسانی انسان است. همان گونه که جیدو کریشنامورتی، فیلسوف هندی، هشدار داده است: «سازگار شدن با جامعه ای که عمیقاً بیمار است، نشانه سلامت نیست ». اگر جامعه صرفاً بر تخصص گرایی و بهره وری تأکید کند و بیماری آن بی توجهی به روح و روان انسان باشد، آن گاه سازگار شدن کامل با چنین جامعه ای خود علامتی از اختلال است نه موفقیت. در واقع، رشد اقتصادی و تکنولوژیک هر چند مهم، اگر به بهای فرسایش انسانیت افراد تمام شود، نوعی پیشرفت ظاهری و پسرفت باطنی را نشان می دهد.
فشار اجتماعی برای موفق بودن و تبدیل شدن به " کسی"
فرهنگ عمومی و نهادهای اجتماعی پیوسته به ما القا می کنند که باید موفق باشیم و به قول معروف «کسی شویم» .از خانواده گرفته تا رسانه ها، همه در حال مخابره یک پیام اند: ارزش تو وابسته به دستاوردهایت در چارچوب تعریف شده ی جامعه است. والدین با نیت خیر فرزندان را به کسب بالاترین مدارج تحصیلی و شغلی ترغیب می کنند؛ رسانه ها داستان زندگی نوابغ جوان، کارآفرینان میلیونر یا نخبگان علمی را برجسته می سازند؛ شبکه های اجتماعی مدام سبک زندگی لوکس و موفق دیگران را به نمایش می گذارند. تحت چنین فشاری، فرد به آسانی باور می کند که برای پذیرفته شدن و محترم بودن باید حتماً در معیارهای متداول موفقیت (مانند ثروت، شهرت، عنوان شغلی یا مدرک تحصیلی عالی) جای بگیرد.
این فشار مستمر می تواند به از بین رفتن فردیت انسان منجر شود. وقتی معیار ارزشمندی ما را دیگران و اجتماع تعیین کنند، کم کم صدای خواسته های درونی خود را ناشنیده می گیریم. به جای آن که بپرسیم « من واقعاً از زندگی چه می خواهم؟»، می پرسیم «جامعه از من چه می خواهد؟». نتیجه آن می شود که بسیاری از ما در مسیری قدم می گذاریم که شاید عمیقاً به آن علاقه نداریم یا با ویژگی های منحصر به فردمان سازگار نیست. صرفاً به این خاطر که آن مسیر مورد تأیید اجتماع است. فرد به نقابی اجتماعی تبدیل می شود که پشت آن، خودِ حقیقی اش کم رنگ و پژمرده است. روان شناسان از این حالت به عنوان خودِ ساختگی یاد می کنند؛ حالتی که در آن شخص برای جلب تأیید دیگران یا تحقق انتظارات بیرونی زندگی می کند و خود واقعی اش را سرکوب می نماید.
یکی از پیامدهای این فرهنگ رقابت محور، مقایسه دائمی خود با دیگران است. از کودکی به ما یاد داده اند که خود را با هم کلاسی، هم سن و سال، همکار و حتی همسایه بسنجیم. موفقیت به امری نسبی تبدیل شده: اینکه "کسی" باشم یعنی از بقیه یک سر و گردن بالاتر باشم. محمد جعفر مصفا (اندیشمند ایرانی) این وضعیت را به زیبایی چنین توصیف می کند: «تا زمانی که مقایسه و رقابت حاکم بر روابط انسان هاست، امید عشق و محبت اصیل یک امر محال است. تا وقتی رقابت وجود دارد، احساس حقارت و ترس هم وجود خواهد داشت و این دو مخل عشق و هرگونه احساس مطلوب اند» . در فضای رقابتی که هر کس می کوشد گوی سبقت را از دیگری برباید، دو حالت بیشتر متصور نیست: یا در قیاس با دیگران احساس کمبود و حقارت می کنیم، یا اگر برتری یافتیم دچار نخوت و ترس از دست دادن جایگاه می شویم. در هر دو صورت، آرامش خاطر و اصالت وجودی انسان قربانی می شود. فرد تحت فشار جامعه ممکن است مدارج موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند، اما به چه قیمت؟ به قیمت نادیده گرفتن صدای دل، خواسته های راستین و آرامش درونی خودش.
رنج پنهان: نارضایتی ،اضطراب، افسردگی در دل موفقیت
بسیاری از افرادی که از بیرون موفق به نظر می رسند، در خلوت خود احساس رضایت و خوشبختی نمی کنند. این یک پارادوکس دردناک دنیای مدرن است: دستاوردهای بیرونی فراوان است، اما حال درونی خراب. آمارهای جهانی نشان می دهد در دهه های اخیر با وجود رشد شاخص های موفقیت ظاهری - مثل درآمد، سرانه تحصیلات عالیه و توسعه شهری - میزان ابتلا به اختلالاتی نظیر اضطراب و افسردگی افزایش یافته است. تضاد میان موفقیت بیرونی و خلأ درونی را می توان در چهره ی آن مدیر ارشدی دید که با وجود موقعیت شغلی عالی و درآمد چشمگیر، هر شب با احساس پوچی سر بر بالین می گذارد؛ یا در زندگی آن هنرمند مشهوری که با وجود شهرت و محبوبیت اجتماعی، به مواد مخدر پناه می برد تا درد بی معنایی زندگی اش را تسکین دهد.
چرا چنین است؟ چرا موفقیت که قرار بود ما را شاد و خشنود کند، گاه نتیجه ی معکوس می دهد؟ پاسخ را باید در ماهیت اهدافی جستجو کرد که دنبال می کنیم. روان شناسی انسان گرا و پژوهش های جدید به ما می گویند اهداف و ارزش های زندگی ما دو گونه اند: برخی درونی و برخی بیرونی.
اهداف درونی آن هایی هستند که از خواست قلبی و ارزش های شخصی ما نشأت می گیرند (رشد فردی، ارتباطات عاطفی، خلاقیت، خدمت به دیگران)؛ در حالی که اهداف بیرونی عمدتاً تحت تأثیر خواست جامعه و برای کسب پاداش های بیرونی اند (پول، مقام، شهرت). تحقیقات نشان داده که تمرکز بیش از حد بر اهداف بیرونی با سطوح بالاتر اضطراب و افسردگی همراه است . به بیان دیگر، کسانی که موفقیت را صرفاً درکسب ثروت، موقعیت یا تأیید اجتماعی می بینند، احتمال دارد از درون آسیب پذیرتر و ناخشنودتر باشند . در مقابل، پرداختن به اهداف درونی و یافتن معنایی شخصی در زندگی، رضایت پایدارتر و سلامت روانی بیشتری به همراه دارد. چنان که یک مطالعه روان شناسی مثبت گرا نشان داد، دنبال کردن اهدافی که با انگیزه های درونی و رشد شخصی همسو هستند، شادی و خشنودی بیشتری به همراه می آورد نسبت به دنبال کردن اهداف صرفاً بیرونی مانند پول یا مقام .
افزون بر این، معناباختگی یا خلأ معنوی یکی از رنج های شایع در دل زندگی مدرن است. ویکتور فرانکل، روان پزشک اتریشی و بنیان گذار معنادرمانی، اصطلاح «خلاً وجودی» را برای توصیف حالتی به کار برد که در آن فرد على رغم موفقیت های بیرونی، زندگی خود را بی معنا و تهی می یابد. او مشاهده کرد بسیاری از کسانی که ظاهراً همه چیز دارند – تحصیلات، شغل، رفاه مادی - در اعماق وجود از پوچی و افسردگی رنج می برند، چرا که زندگی شان فاقد معنای درونی است. به عقیده ی فرانکل، خوشبختی و موفقیت حقیقی محصول جانبی معنا و هدفمند بودن زندگی است، نه چیزی که مستقیماً تعقیب شدنی باشد. او می نویسد: «موفقیت مثل خوشبختی است که نمی توانید آن را تعقیب کنید، چون باید محصول جانبی عمل کرد شما باشد .» هنگامی که تمام انرژی خود را صرف دستاورد می کنیم و از نیازهای روح خود غافل می شویم، حتی در لحظه ی پیروزی نیز احساس رضایت عمیق نمی کنیم - دستاوردی که به بهای گم گشتگی معنوی تمام شده باشد، کامیابی به همراه نخواهد آورد.
از منظر روان شناسی انسان گرا( اومانیستی)، انسان نیازمند خودشکوفایی و تحقق اصیل خویشتن است. آبراهام مزلو در هرم نیازهای خود اشاره می کند که پس از تأمین نیازهای پایه (خوراک، مسکن، امنیت) و (نیازهای روانی،تعلق و احترام)، نهایت خواست انسانی خود Actualization یا خودشکوفایی است؛ یعنی فعلیت بخشیدن به استعدادهای درونی، یافتن معنا و زیستن مطابق با جوهره ی یکتای خویش. حال اگر ساختارهای اجتماعی به جای هموارکردن مسیر خودشناسی، فرد را صرفاً به مسابقه ی بی پایان موفقیت بیرونی بکشانند، نتیجه چیزی جز رنج پنهان نخواهد بود. به تعبیر کارل یونگ، روانکاو نامدار، اگر انسان تمام دنیا را به دست آورد اما روح خود را ببازد، سودی نکرده است. بسیاری از افراد موفق امروز دچار نوعی دوپارگی اند: ظاهراً در قله اند اما در درون احساس می کنند دره ای عمیق خالی درونشان وجود دارد.
افسردگی، اضطراب، فرسودگی شغلی (burnout) و بحران های هویت در میان نخبگان و صاحبان مشاغل پردرآمد شایع است. این واقعیت تلخ گواه آن است که موفقیت بدون معنا و سلامت روان پوست های تو خالی بیش نیست.
دعوت به بازگشت به خود و بازتعریف موفقیت
پس راه رهایی چیست؟ آیا باید موفقیت را رها کنیم؟ البته که نه؛ بلکه لازم است تعریف خود را از موفقیت بازنگری کنیم و به خویشتن خویش بازگردیم. زمان آن فرارسیده که پرسشی بنیادی از خود بپرسیم: «موفقیت واقعی برای من چیست؟ پاسخ این پرسش می تواند مسیر زندگیمان را دگرگون کند. در ادامه به چند راهکار و تغییر نگرش اشاره می کنیم که به ما کمک می کند ضمن تلاش برای رشد و موفقیت، حال دل خود را نیز خوب نگه داریم. تعریف شخصی خود را از موفقیت بسازید: موفقیت را نه صرفاً بر اساس انتظارات جامعه، بلکه بر پایة ارزش ها و نیازهای درونی خود تعریف کنید. شاید از نظر جامعه موفقیت یعنی پزشک یا مهندس شدن، اما برای شما موفقیت واقعی در انجام کاری باشد که عاشق آن هستید، یا داشتن خانواده ای صمیمی، یا خلق اثری هنری. اجازه ندهید دیگران رویای شما را تعیین کنند. هر کس مسیر منحصر به فرد خود را دارد. موفقیت از منظر انسانی و روحی یعنی رسیدن به آنچه که با گوهر وجودی تان سازگار است.
بر لحظه ی اکنون و مسیر رشد تمرکز کنید، نه صرفاً مقصد نهایی: به جای اینکه خوشبختی را مدام به دست یابی به هدف بزرگ بعدی موکول کنید، از فرایند حرکت در مسیر لذت ببرید. اکهارت تله، معلم معنوی معاصر، می گوید: « برای موفق شدن در آینده منتظر نمان. همین اکنون با لحظه حال یک رابطه موفق برقرار کن و در هر کاری که می کنی کاملاً حضور داشته باش .»
موفقیت، یک تجربه ی زیسته در لحظه است نه خط پایانی در آینده. اگر حال خود را زندگی نکنیم و مدام در سودای آینده باشیم، حتی با رسیدن به اهداف نیز احساس رضایت نخواهیم کرد. تمرکز بر مسیر به جای مقصد همچنین فشار کمال گرایی را کم می کند و به ما فرصت می دهد از رشد تدریجی خود شادمان شویم.
. معنا و هدفی فراتر از خود بیابید: یکی از بهترین پادزهرهای پوچی، معنا دادن به زندگی از طریق پیوند با چیزی بزرگتر از خودمان است. این می تواند یک رسالت شخصی خدمت به جامعه، کمک به دیگران یا دنبال کردن یک آرمان معنوی باشد. هر اقدامی که به زندگی دیگران بهبود بخشد یا جهانی را هر چند اندک بهتر کند، به زندگی خود ما نیز معنا می بخشد. همان گونه که فرانکل تصریح می کند، انسان با داشتن یک «چرا» در زندگی می تواند هر «چگونه» ای را تاب بیاورد. پس به جای تمرکز صرف بر موفقیت بیرونی، از خود بپرسیم هدف و معنای زندگی من چیست؟ زمانی که برای یافتن یا خلق معنا تلاش می کنیم، احساس سرزندگی و رضایت عمیق تری ما را فرامی گیرد که هیچ موفقیت ظاهری نمی تواند جایگزین آن شود .
. تعادل و مراقبت از خود را فراموش نکنید: موفقیت بیرونی هر قدر ارزشمند، نباید به قیمت از دست رفتن سلامتی جسم و جان تمام شود. ما موجوداتی چند بعدی هستیم که به استراحت، تفریح، ارتباط انسانی و رشد درونی نیاز داریم. زمانی را به خانواده و دوستان اختصاص دهید؛ از طبیعت، هنر و معنویت برای تغذیه ی روح خود بهره ببرید؛ به بدن خود با تغذیه سالم و ورزش منظم توجه کنید. این ها صرفاً تجملات نیستند، بلکه پیش نیازهای داشتن حال خوب اند. تعادل میان کار و زندگی را برقرار کردن به ما کمک می کند که هم در مسیر اهداف بیرونی پیش برویم و هم از فرسودگی و تهی شدن درونی پیشگیری کنیم. موفقیتی که در آن آرامش ذهنی و تندرستی نباشد در حقیقت شکستی پنهان است.
.شهامت بازنگری در مسیر زندگی: در نهایت، شجاعت آن را داشته باشیم که هرگاه احساس کردیم راهی که می رویم خوشحالی و معنا برایمان به ارمغان نمی آورد، درنگ کنیم و تغییر مسیر دهیم. هیچ گاه برای بازتعریف موفقیت دیر نیست. شاید در میانه ی مسیر شغلی یا تحصیلی متوجه شویم که اشتیاق قلبی ما در جای دیگری است؛ به جای سرزنش خود یا ترس از قضاوت دیگران، شهامت پیروی از ندای درون را داشته باشیم. زندگی مسابقه ی مقایسه با دیگران نیست؛ سفر یکتای هر فرد است برای شکوفا ساختن خویشتن.
همان طور که نقل شده است «تا کی می خواهی بجنگی؟ چقدر از عمرت را صرف رسیدن به چیزی کنی که آخر سر برایت تکراری خواهد شد؟... ببین آیا کاری که می خواهی خودت را فدایش کنی ارزشش را دارد یا نه؟». این تأملات به ما یادآوری می کند که هیچ موفقیتی ارزش فدا کردن خوش بختی و اصالت وجودی مان را ندارد.
در پایان، بیایید به خاطر بیاوریم که انسان شدن مهمتر از کسی شدن است.
جامعه ممکن است به ما بگوید چه باید باشیم، اما این ما هستیم که تصمیم می گیریم چگونه زندگی کنیم. موفقیت بیرونی وقتی ارزشمند است که بر پایه موفقیتی درونی بنا شود - موفقیتی به معنای آرامش ذهن، رضایت از خویشتن، احساس معنا و پیوند با زندگی. اگر احساس می کنیم روح و روان مان در ازدحام معیارهای تحمیلی گم شده، اکنون زمان بازگشت به خویشتن است. ما می توانیم در عین تلاش برای پیشرفت، آرام و اصیل زندگی کنیم. این بازنگری در تعریف موفقیت، نه یک عقب گرد، که پیش نیازی برای زندگی ای سالم تر و پربارتر است. به جای آن که صرفاً چرخ دنده ی ماشین باشیم، می توانیم خالق معنای زندگی خویش باشیم. این گونه، هم چرخ های اقتصاد خواهند چرخید و هم حال دل انسان.
منابع و مراجع:
1. کریشنامورتی - نقل قول سازگاری با جامعه بیمار
2. محمد جعفر مصفا - گزیده ای از کتاب تفکر زائد درباره مقایسه و رقابت
3. پژوهش روان شناسی - مقایسه پیامد اهداف درونی و بیرونی بر شادی
4. پژوهش کسر و رایان - ارتباط تمرکز بر اهداف بیرونی با اضطراب و افسردگی
5. ويكتور فرانكل - دیدگاه درباره تعقیب موفقیت و خوشبختی به عنوان محصول جانبی معنا
6 .اکهارت تله - توصیه درباره زندگی در لحظه حال و تعریف موفقیت در اکنون
7. گزیده ای از وب سایت ذهن برتر - ضرورت تغییر ارزشها و بازنگری در مسیر زندگی
نویسنده: بابک توکلی
استاد بابک توکلی مدرس و پژوهشگر سلامت جسم و جان است که سالها تجربه عملی و آموزشی خود را با رویکردی نوآورانه و کاربردی ترکیب کرده است. او با تمرکز بر رشد ذهن، خودآگاهی و ارتقای کیفیت زندگی، به افراد کمک میکند تا توانمندیهای درونی خود را کشف کنند و زندگیای متعادل و آگاهانه بسازند.
نظرات (0)
هنوز نظری ثبت نشده است. اولین نفر باشید!
مقالات مرتبط

وقتی همیشه میگویی بله، بدن و روانت در سکوت فریاد میزنند. شاید وقت آن رسیده مرزها را دوباره معنا کنیم…

واقعیت، بیش از آنکه کشف شود، ساخته میشود؛ مغز با حدسهایش دنیایی میسازد که شاید هرگز آنطور که هست، نبوده باشد.

نظام آموزشی و فرهنگی امروز با نادیده گرفتن هوشهای احساسی، هنری و ارتباطی، تنها هوش تحلیلی و نمرهمحور را معیار ارزشگذاری قرار داده و بدینسان، بسیاری از افراد خلاق، همدل یا متفاوت را به حاشیه میراند. این سرکوب تدریجی، نهتنها روان بلکه بدن را نیز درگیر میکند؛ بهگونهای که دردهای مزمن، بیخوابی یا بیماریهای بیعلت، به زبان پنهان روحِ دیدهنشده بدل میشوند. در این میان، تنها راه رهایی، بازگشت به خودِ اصیل و کشف ارزشمندیِ منحصر بهفرد هر فرد است؛ مسیری که از پذیرش تفاوتها، احیای خلاقیت و شنیدن صدای درونی آغاز میشود و با التیام روان و جسم ادامه مییابد.